جدول جو
جدول جو

معنی همایون فر - جستجوی لغت در جدول جو

همایون فر
(هَُ فَ)
دارای فرّ و شکوه. باشکوه:
هم موفق پادشاهی هم مظفر شهریار
هم مؤیدرای میری، هم همایون فر همام.
فرخی.
عید همایون فر نگر سیمرغ زرین پر نگر
ابروی زال زر نگر، بر فرق کهسار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همایون چهر
تصویر همایون چهر
(دخترانه)
خوشروی، خوش سیما و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
(هَُ نَ ظَ)
دارای نظر مبارک و خجسته، یا بلندنظر. آنکه از منظری بلند، نظر افکند:
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
آنکه سبب شکوه و فرّ چیزی باشد:
همایون کن تاج و گاه و سریر
فرودآمد از تاجگاه سریر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ کِ اَ)
دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَُ چِ)
خوش روی. خوش سیما. زیبا:
تا شبی خلوت آن همایون چهر
فرصتی یافت، با شه از سر مهر...
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَُ یومْ پَ / پِ)
فرخنده پی. فرخ پی. خجسته پی. مبارک قدم:
دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(هَُ نِ فِ دَ)
از اولاد شیخ علی عبدالعال عرب معاصر صفویه و خود نیز موسوم به عبدالعال بوده است. مردی یاوه گوی و هزال بوده و به تحریک بزرگانی که وی آنها را هجا می گفته در خوابگاه خود به قتل رسیده است. او راست:
ماه صیام است گاه ترک مدام است
ترک مدام ازبرای ماه صیام است
ساقی دوران شکسته ساغر مینا
بر افق اینک نگون شکستۀ جام است
پیر مغان، آنکه گفت باده حلال است
میکده را در ببست و گفت حرام است.
(از مجمعالفصحاء ج 2 ص 571)
لغت نامه دهخدا
همایون نگر همایوندید آنکه نظر خجسته میمون دارد: الا ای همای همایون نظر خجسته سروش مبارک خبر، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
همایون بخت آمد آن بانوی همایون بخت چون عروسان نشست بر سر تخت. (هفت پیکر) همایون بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همایون فال
تصویر همایون فال
آن که اقبال خجسته و میمون دارد، همایون بخت
فرهنگ فارسی معین